گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد پانزدهم
[سوره الأعراف ( 7): آیات 175 تا 186 ] ....



ص : 244
اشاره
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ( 175 ) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ
اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَ َ صصَ لَعَلَّهُمْ
یَتَفَکَّرُونَ ( 176 ) ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ ( 177 ) مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ
الْخاسِرُونَ ( 178 ) وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَ ثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِ رُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا
( یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ( 179
وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 180 ) وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ
بِهِ یَعْدِلُونَ ( 181 ) وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ( 182 ) وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ ( 183 ) أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما
( بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّۀٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ( 184
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ
( 185 ) مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 186 )
، ص: 246
[سوره الأعراف ( 7): آیه 175 ] .... ص : 246
اشاره
( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ( 175
ترجمه و شرح .... ص : 246
خداوند متعال از نظر تعلیم و تربیت جامعه بشر در این آیه شریفه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مورد خطاب قرار داده و
میفرماید:
خبر اسف آوري عابدي از بنی اسرائیل را براي مردم بخوان و پایان لغزش و انحراف او را یاد آوري بنما که سبب عبرت آنان گردد
با اینکه به وي آیات و کرامت وجودي موهبت نمودیم و بدان وسیله طریقه معرفت پروردگار را میپیمود فی الجمله عارف به
صفات ساحت کبریائی بود و از حقیقت چیزي بر او کشف شده و روان او درخشان و در صف اولیاء قرار گرفته بود ناگهان در اثر
لغزش و مبارزه با موسی کلیم علیه السّلام از طریقه عبودیّت خارج و حقایق و معارف از وي گرفته شد و روان او تیره و تاریک
صفحه 120 از 181
گشته و عاري از هر گونه فضیلت گردیده و از رحمت پروردگار براي همیشه رانده و طرد شد.
صفاي ایمان و درك پارهاي از اسرار به موهبت پروردگار آنچنان معائب و نواقص او را پوشانیده و او را آرایش داده بود مانند بشر
که ظاهر انسانی را زینت میبخشد و در اثر لغزش و خودستائی در قطب مخالف قرار گرفت نورانیت و صفاي ایمان و هر گونه
فضیلت از او سلب شده و اسرار بر او پوشیده گشت و در اثر نیرنگ شیطان از طریقه عبودیت خارج گشت سپس او را رها ننموده
پیوسته او را دنبال و تعقیب کرد و به اغواء او همت ، ص: 247
گمارد و هر لحظه بر وي زیاده دست یافت تا اینکه او را در صف گمرهان در آورد و از رحمت پروردگار او را بیبهره نمود. اینک
میفرماید:
و بخوان یا محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم بر آنها یعنی بر یهود و غیر یهود حکایت مهم و خبر مخصوص به آن کسی را که ما
حجج و آیاتمان را به او عطا نمودیم و او را بر آنها واقف ساخته و از جمله اسم عظم را به او آموختیم ولی او به آنچه آموخته بود
عمل نکرد و مانند حیوانی که از پوست خود منسلح شود و بیرون آید آن معلومات و آیات را رها کرده و پشت سر انداخت به عزم
اینکه هرگز به آنها رو نکند و شیطان هم براي مزید گمراهی او به او ملحق شد و او را دنبال کرد بطوري که در فسادگوي سبق از
شیطان ربود و در گمراهی و تبهکاري بر شیطان پیشی گرفت و بالأخره از جمله گمراهان و هلاك شدگان و زیان دیدگان گشت
بعد از آنکه در زمره هدایت شدگان بود.
(175)
، ص: 248
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 248
اي محمد خوان بر اسرائیلیان یا به قومت زانکس اخبار نهان
که بر او دادیم آگاهی یکی ما ز آیتهاي خود در مدرکی
شاعري بود از عرب او در نمود که کتاب آسمانی خوانده بود
دیده بود که رسولی آن زمان میشود مبعوث بر خلق جهان
داعیه بودش که باشد آن رسول خود وي و هم اوست مقبول عقول
چون نبی مبعوث گشت او از حسد شر بر او کافر گذشت از علم خود
پس برون آمد چنان کز پوست مار زان همه آیات و علم استوار
پس به او لا حق شد ابلیس از درون پس شد او از گمرهان در آزمون
بلعم با عور یا بوده است او که بر اسرائیلیان شد کینه جو
، ص: 249
بر هواي نفس خود کرد آن دعا له جرم شد رانده از باب رجا
حال او ثبت است در تاریخها و آنچه بر وي باشد از توبیخها
یا که عام این حکم باشد بیخلاف بر هر آن کز راه دین جست انحراف
شد ز علم و عمر دور از دین کیش کرد ترك علم و هم معلوم خویش
(175)
صفحه 121 از 181
، ص: 250
شأن نزول .... ص : 250
از عبد اللّه بن عمر روایت شده که این آیه در باره امّیۀ بن ابی الصلت نازل شده است. لکن به نظر مسروق و عبد اللّه در باره مردي
از بنی اسرائیل بنام بلعم بن باعور نازل گردیده است.
صاحب کشف الأسرار نوشته در باره عبد اللّه بن عمرو بن العاص و به نظر عدّهاي در باره امیۀ ابن ابی الصلت نازل شده است او
مردي دانشمند و کتاب خوان بود و میدانست که خداوند پیامبري در زمان خود او خواهد فرستاد و امیدوار بود که خودش باشد
ولی وقتی که دید خداوند متعال پیامبري را به محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم واگذار نموده حسد ورزید و در جنگ بدر وقتی به
مقتولین جنگ رسید پرسید: اینان چه کسانیاند که کشته شدهاند؟ به وي گفتند: اینان کسانیاند که محمد صلی اللّه علیه و آله و
سلم آنها را کشته است.
گفت: اگر محمد پیغمبر بود خویشاوندان خود را نمیکشت.
به عقیده حسن بصیري این آیه در باره منافقین اهل کتاب نازل گردیده که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را میشناختند به
آن قسمی که پسران خود را میشناختند یعنی تا به آن حدّ رسول خدا را در پیامبري نیک شناخته بودند ولی با وجود این نفاق
ورزیدند. ولی تفسیر علی بن ابراهیم نوشته این آیه در باره بلعم بن باعور نازل شده است که وي مردي بود که به وي اسم اعظم عطا
شده بود و هر وقتی آن اسم را میخواند دعاي او مستجاب میشد این شخص به طرف فرعون تمایل پیدا کرد و وقتی که فرعون در
طلب موسی و بنی اسرائیل لشگر کشید به بلعم باعور گفت: که از خداي خود بخواه که موسی و بنی اسرائیل را به دست من گرفتار
کند بلعم خواست این کار را انجام بدهد اسم اعظم خداوند از او گرفته شد و به گمراهی افتاد.
، ص: 251
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 251
قوله تعالی: فَانْسَلَخَ مِنْها سلخ یعنی کندن پوست حیوان چنانکه گفته میشود: سلخته فانسلخ این کلمه لازم و متعدي بکار برده شده
است. تمام شدن و گذشتن ماه را بطور استعاره سلخ و انسلاخ گفتهاند. مجمع نوشته: انسلاخ خروج شیء است از آنچه پوشیده و
اصل آن از سلخ به معنی کندن پوست گوسفند است. چنانکه در آیه 5 سوره توبه میفرماید:
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَ دْتُمُوهُمْ یعنی چون ماههاي محترم منقضی شدند مشرکان را هر جا که یافتید
بکشید.
خلاصه آیه شریفه حال کسی را که میداند و عمل نمیکند مجسّم مینماید یعنی بر آنها بخوان داستان کسی را که آیات خود بدو
دادیم از آیات ما بیرون رفت مثل بیرون رفتن مار از پوست خود.
، ص: 252
[سوره الأعراف ( 7): آیه 176 ] .... ص : 252
صفحه 122 از 181
اشاره
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ
( الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ( 176
ترجمه و شرح .... ص : 252
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: اگر ما میخواستیم و مشیّت ما تعلق میگرفت او را با همین نورانیت به مقامی ارجمند از
عبودیت و درجه از سعادت میرساندیم ولی از نظر علاقه وي به زندگی که قلب او را از هر سو فراگرفته و از تمایلات خود پیروي
میکرد و در مخالفت با هوي و هوس استقامت ننمود او را ناگهان به حال خود واگذاردیم اسرار بر او پوشیده گشت و از ایمان او
سلب شد آنگاه به حفیض شقاوت سقوط کرد و وسیله عبرت بشر گردید.
افرادي که به رونق تدبیر و حکمت در این جهان آزمایش مورد موهبت پروردگار قرار گیرند و به رنج توان فرسا به کسب معرفت و
فضیلت نایل شوند و به مقامی از انسانیّت برسند و در صف اولیاء قرار گیرند از سایر افراد بشر بیشتر مورد خطر قرار خواهند گرفت و
به فضل پروردگار زیاده ، ص: 253
نیازمند بوده باید استقامت نمایند و اگر لحظاتی فریفته غرور و خود خواهی شدند در مقام مبارزة با ساحت کبریائی بر آیند ناگهان
به قطب دیگر انتقال یافته و به پرتگاه نیستی و شقاوت سقوط خواهند نمود و نظام امتحان نیز عدم لیاقت آنان را اعلام و صفاي روان
آنان در کمترین لحظهاي به تیرگی مبدل شده تغییر حقیقت داده به سیرت درندهاي خواهند در آمد. کفار و بت پرستان با اینکه
پیوسته دلایل آشکار دین اسلام و آیات معجزه آساي قرآنی را میشنوند از نظر اینکه رذیله عناد را در روان پرورانیده مانند حیوان
خشمگینی که حدّ وجودي آن درندگی است و کنایه از اینکه نیروي تفکّر و اندیشه خود را به کار نمیبرند و نمیخواهند بهرهاي
از انسانیت داشته باشند بدین جهت اي رسول گرامی چه آنها را موعظه نمائی و یا به حال خودشان واگذاري هرگز دعوت تو را
نخواهند پذیرفت.
سپس به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور میدهد که از نظر موعظه و تهدید سیرت پلید این گروه را بیان کن شاید که
در این باره تفکّر کنند و بیندیشند و دعوت تو را بپذیرند. اینک میفرماید:
اگر ما میخواستیم بوسیله آن آیات او را برداشت میکردیم و مقام و منزلت او را بلند و ارجمند میساختیم و لکن خود او نخواست
رکون و چسبندگی به دنیا پیدا کرد و مایل به لذائذ دنیا شد و پیروي هواي نفسانی خود را نمود و دنیا را بر آخرت برگزید و کردار
او مانند مهري بر دل او گردید به حدّي که حیوانی شهوانی و ظلمانی شد و مثل حال و صفت او مانند صفت سگی گشت که چون
او را بزنند و برانند نفس میزند و زبان بیرون میآورد و چه او را به حال خود گذارند باز هم زبان بیرون آورده و له له میکند
کنایه از آنکه اگر موعظهاش کنی گمراه است و اگر هم موعظه ، ص: 254
نکنی گمراه است و کسی که علم کتاب به او داده شود و او به آن عمل نکند بلکه روحش چرکین و قلبش تاریک گردد صفتش
این است و مثل و وصف مردي که آیات ما را دروغ بپندارند و نسبت به آنها استکبار کنند و موعظه در آنها سودي نبخشد مثل و
مانند همین صفتی است که در این فرد گفته شد و مانند اهل مکّه که همواره تمنّاي رهنمائی میکردند تا آنها را به راه صلاح
بیاورد و به فرمانبري از خدا دعوت کند و چون بیاد کسی که در راستگوئی او شک نداشتند او را تکذیب کردند و به آنچه رسول و
کتاب آنان را میخواند هدایت نشدند معذلک تو اي رسول ما از حکایات و قصههاي گذشتگان بر آنها حکایت کن شاید به فکر
صفحه 123 از 181
اندر آیند و عبرت بگیرند و کرداري مانند کردار آنها پیشه نکنند و به سرگذشت آنها دچار نشوند.
(176)
، ص: 255
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 255
ور که ما میخواستیم اندر پسند مینمودم آنچنان کس را بلند
میرسید اعنی که بر اوج از حضیض هم ز گور تنگ بر ملک عریض
از ره رغبت بر آیات و کتاب که باسم اعظمش بو انتساب
کرد لیکن میل او سوي زمین پیرو نفس و هوا شد از یقین
از دنائت میل بر پستی نمود می نخورد هیچ بر مستی فزود
او مثالش در صفت پس چون سگ است حستش هم دور با خون در رگ است
گر به جمله دانی او را از دهان افکند بیرون به محرومی زیان
ور که بگذاري نرانی هم ورا افکند بیرون زبان در ماجرا
بلعم باعور هم بود این چنین می نبود الا که با خست قرین
هم به خواب او دید و هم با وي حمار در سخن آمد بره کاین نیست کار
این کمن یعنی بر اسرائیلیان تو دعاي بد که بس دارد زیان
، ص: 256
وین نگشت او را سبب بر انتباه لحظهاي از کف نداد آن رسم و راه
این نشان نکبت و بدبختی است هم دلیل خیرگی و سختی است
همچنین آید تو را هر دم به راه آیتی از حق که یابی انتباه
حیف کار راکت ز غفلت خسته است چشم و گوشت ز آرزوها بسته است
گر بهش باقی بجنبد گر که یاد یاد آري از هلاك قوم عاد
همچنین از اختلاج عضوها متنبه گردي ز کلّ تا جزوها
و آنکه باشد غافل از علم و عمل همچون آن کلب است آمد در مثل
این مثل دارد بر آن قومی فروغ کاشمرند آیات ما را بر دروغ
پس بخوان این قصهها را از قصص بهر ایشان کآمد از آیت بنصّ
همچو آن بلعم که حالش گشت ذکر شاید اندر خود کنند این قوم فکر
، ص: 257
[سوره الأعراف ( 7): آیه 177 ] .... ص : 257
اشاره
صفحه 124 از 181
( ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ ( 177
ترجمه و شرح .... ص : 257
خداوند متعال در این آیه مبارکه میفرماید: چه بسیار زشت است سیرت کفّار و بت پرستان با اینکه پروردگار نعمتهاي بیشماري را
هر لحظه به رایگان دسترس آنها گذاشته کفران نموده و آیا معجزه آساي قرآنی را تکذیب مینمایند و به تهدید فطرت گوش فرا
نداده رذیله عناد و خودستائی را به کار میبرند و از معرفت منعم خود بیبهره بوده و از مقام انسانیت نصیبی نخواهد داشت. این
گروه به خود ستم کرده و به ساحت کبریائی ضرر و زیانی نمیرسانند سیرت و خوي آنان خشم و درندگی است. اینک میفرماید:
بد صفتی است صفت آنان که در باره آنها این مثل زده شد یعنی آن کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و فقط به خویشتن ظلم
نمودند و بدین کردار در نفوس خویشتن نقص وارد ساختند ولی از ما چیزي نخواستند زیرا عقاب و گناهان و نافرمانیها و بد
کرداریها به خودشان عاید میشود و به خداوند سبحانه و تعالی کفر و عصیانشان زیانی وارد نمیسازد چنانکه ایمان و طاعتشان هم
به او سودي نمیرساند. از این آیه مبارکه مستفاد میشود:
مشیّت اللهی ملازم با عمل شخص و تابع آن است و این بدان جهت است که خداوند بنده را در امور تکلیفی و تشریعی مختار قرار
داده است و اختیار او را مناط ثواب و عقاب مقرر فرموده است: او را آفریده و به دنیا آورده و آنچه در روي زمین است زینت او و
براي استفاده او قرار داده که ، ص: 258
از آنها متمتع شود و او را آزمایش کند که آیا مطیع فرمان آفریننده خود هست یا نه؟ براي کسی که راه خیر را اختیار میکند جادّه
را هموار ساخته و به او قدرت لازم هم داده است و کسی که طریق شرّ را برگزیده است راه را بر او هم آسان کرده و توانائی آن را
هم به او بخشیده است:
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَۀَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ.
و مشیّت خداوند تابع عملی است که به حال عبد دارد و میداند که او چه رویّهاي اتّخاذ میکند و به چه کاري رو میآورد.
مفسّرین نامهائی براي صاحب نبأ و خبر که خداوند به شرح حال او اشاره فرموده است گفتهاند ولی از کلام کریم معلوم میشود که
مراد حق تعالی وصف است نه شخص.
(177)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 258
بد بسی باشد مثل آن قوم را که به تکذیبند بر آیات ما
بعد از آن کاگاه گشتند از حجج پس کنند انکار آیات و نهج
بر نفوس خویش آوردند ظلم نی که بر نفس دگر کردند ظلم
(177)
، ص: 259
[سوره الأعراف ( 7): آیه 178 ] .... ص : 259
صفحه 125 از 181
اشاره
( مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ( 178
ترجمه و شرح .... ص : 259
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان فرموده: هدایت عبارت از پیروي از حق و حقیقت و سپاس نعمت است و به حکم خرد بشر از
نعمت آفرینش بدون قید و شرط باید سپاسگزارد و اعتقاد به اصول توحید و نیز اداء وظائف دینی ظهور و رشد ایمان در خارج
میباشد و ایمان از شئون روانی و کمال وجود است که به موهبت پروردگار به مورد قابل افاضه میشود. و بر حسب آیه: إِنَّکَ لا
تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِي حقیقت هدایت را مراتب کمال وجودي معرفی شده و بدین جهت از رسول اکرم صلی اللّه علیه
و آله و سلم آن را سلب فرموده و فقط وظیفه او را رهبري و ارائه طریق خداپرستی مقرر فرموده است.
و نتیجه آنکه مفاد آیه حصرات که اهل ایمان و سعادتمندان کسانی هستند که در اثر اعتقاد به اصول توحید و التزام به وظایف دینی
شایسته شوند که پروردگار روح و روان آنان را به کمال وجودي و سعادت برساند.
و گروهی که در اثر تزلزل عقیده و مخالفت عملی شایسته ضلالت و گمرهی شوند و طریقه انکار نعمت و ناسپاسی را بپیمایند
پروردگار نیز هر لحظه نعمت وجود و هستی را به رایگان دسترس آنان قرار خواهد داد و هر لحظه بسوي مقصدي که خود آنان
برگزیدهاند سوق میدهد و در نتیجه ، ص: 260
تزلزل و ناسپاسی آنان به تدریج به حدّ رشد و کمال رسیده و به کمال مطلوب خود نایل خواهند شد.
و خسران و زیان بشر که هرگز جبران نپذیرد به آن است که در اثر ناسپاسی و بارزه با ساحت کبریائی از اوج عظمت و مقام
انسانیت سقوط نموده و به حفیض شقاوت و محرومیت ابدي دچار گردد. اینک میفرماید:
کسی را که خداوند راهنمائی کند و او را موفق به خیر و پیروي از شرع و اهتداء به قرآن براي نیل به ثواب و دخول به بهشت فرماید
هدایت یافته حقیقی اوست نه غیر او و کسی را که خداوند به حال خود گذارد و او را نه به خیر و نه بر نور قرآن موفق نسازد چنین
جماعتی دور از هدایت و راه گم کرده و زیانکار واقعیاند و چه زیانی بیشتر از این؟
(178)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 260
حق نماید هر کرا بر خویش راه یافته است او راه پس بیاشتباه
و آنکه را بر خود نماید واگذار آن گروه از اهل خسرانند و خوار
(178)
، ص: 261
[سوره الأعراف ( 7): آیه 179 ] .... ص : 261
صفحه 126 از 181
اشاره
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِ رُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ
( کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ( 179
ترجمه و شرح .... ص : 261
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: بسیاري از جن و انس را براي جهنم آفریدهایم زیرا نور ایمان به قلب آنها داخل نشده
ابدا ایمان نمیآورند در اثر خودستائی و کسب رذائل خلقی غفلت از مقصد و بیخبري از مسیر خود دلهاي آنان را فراگرفته که
نیروي ادراك و تفکّر را از آنان سلب نموده زیرا قلب عبارت از عقل عملی و تدبیر در باره انتظام زندگی و نیل به سعادت در دو
جهان است که احکام و موادي را که وسیله رسیدن به کمال و موافق با غرض خلقت است تشخیص دهد و به کار بندد.
هر عمل که به صلاح باشد و وسیله سعادت گردد نیکو و خیر و شایسته نامیده میشود و عملی که بر خلاف صلاح و سبب ضرر و
زیان فردي و یا اجتماعی است قبیح و نکوهیده نامیده میشود دیدگان روزنه و همچنین نیروي بینائی وسیلهاي است که روح و روان
و قلب انسانی از آن به صحنه جهان نظر میافکند و اگر با نیروي خود به آثار خلقت و علائم یگانگی آفریدگار نظر افکند لا محاله
تصدیق نموده و ایمان خواهد آورد ولی ، ص: 262
نیروي بینائی بیگانگان که بر اساس خرد و روان نیست آثار و علائم بیشمار وحدانیت پروردگار و آیات قرآنی را دیده ولی بطور
ابهام به آنها مینگرند و از آنها بهرهاي نمیبرند گذشته از اینکه نیروي بینائی فقط چگونگی اجسام را میبیند ولی نمیشناسد و بر
حسب تحلیل نیروي عاقله و خرد از روزنه دیدگان موجود خارجی را میبیند و میشناسد پس حقیقت بینائی و شناخت موجودات
خارجی به عهده خرد و ملکوت انسان است نه به عهده دیدگان همچنین گوش روزنه و نیروي شنوائی است که روح و خرد صدا و
نوسان هوا را بشنود و درك کند و با افکار ملکوتی دانشمندان ارتباط بیابد و به حقایق فکري و صحایف ذهنی آنان نظر افکند و به
دعوت مکتب قرآن گوش فرا دهد و پند گیرد و تصدیق نماید و اگر مانند بیگانگان بیروي شنوائی بر اساس خرد و تفکّر نباشد
بطور ابهام دعوت مکتب قرآن را شنیده ولی هرگز بهره این از آن نخواهد داشت و بر حسب تحلیل نیروي خرد صدا و نوسان هوا را
میشنود و میفهمد نه نیروي شنوائی.
اگر بشر نیروي بینائی و شنوائی خود را بر اساس فکر و خرد بکار نبرد از مقام انسانیت سقوط نموده و از الهامات ملکوت غیبی
بیبهره گشته در صف چهار پایان قرار گرفته و خود معرّفی نموده ضرر و خطري زیاده بر این براي بشر تصور نمیرود زیرا که
نعمتهاي بیشمار پروردگار را کفران نموده بهرهاي جز محرومیت همیشگی و استحقاق عقوبت ابدي نخواهد داشت این گروه مردم
پستتر از چهار پایان و درندگانند. زیرا حیوان درنده هرگز دست به جنایت نمیزند و اگر به حیوانی دست بیابد به طعمه خود
دست یافته است ولی بشر با نیروي حیله و سلاح نیرنگ بدون حاجت دست به سخت ترین جنایت میزند.
غفلت از مسیر و از هدف زندگی و سرگرمی به تمایلات یگانه خطري ، ص: 263
است که بشر را از اوج انسانیت به حفیض بهمیّت و درندگی میافکند و به پرتگاه عقوبت ابدي سوق میدهد و از نظر تقابل
استفاده میشود که اساس انتظام زندگی و ارتقاء بشر تذکر و توجه قلب است که هر لحظه به اندیشه و رفتار و گفتار و مسیر خود
توجه نماید و هدف خود را در نظر بگیرد و از آن غفلت ننماید تا بتواند به مقامی از انسانیت که سخت ترین سیر و سلوك بشري
است میرسد و نیروي شنوائی و بینائی و خواستهها را تجرید نموده به آنها جنبه ملکوتی میدهد و در صف قدسیان در میآید و
صفحه 127 از 181
ملحق به پیامبران میشود. اینک میفرماید: و به حق سوگند که ما بسیاري از پریان و آدمیان را که سر انجام و عاقبت کارشان در اثر
کفر و انکار و سوء اختیارشان جهنم است و مستعدّ براي عملی هستند که مآل و فرجامش دوزخ است آفریدیم و بوجود آوردیم این
جماعت بسیار کسانی هستند که آنها را دل هست و بوسیله آن دل تفقه در حق و تدبر در ادلّه و بیّنات خدائی نمیکنند یعنی دلی
ندارند که اوضاع درستی که به سبب آن تزکیه نفوس و تطهیر ارواح آنها میشود فهم کنند و حیات روحی و لذّتهائی که آنها را به
سعادت دنیوي و اخروي میرساند نمیفهمند و لکن یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ و آنها را چشم ظاهر
است ولی چشمی نیست که آن آیات کونیّه و آیات قرآنیّه را ببینند و راه رشد و سداد را نمیبینند و به نظر عبرت به ما خلق اللّه
نمینگرند و گوش ظاهر دارند ولی به توسط آن گوش آیات و مواعظ منزله بر پیامبران را استماع نمیکنند و به اخبار و ق ّ ص هاي
امّتهاي پیشین که رفتار و سنّت اللهی با آنها چگونه بوده است گوش نمیدهند چنین مردمانی که تدبر در آیات خدا ندارند و بوسیله
آن آیات بر وحدانیت حق و صدق پیغمبران استدلال نمیکنند مانند چهار پایان و بهائماند که نه تفقه و نه أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 15 ، ص: 264
تعلّم و نه تدبّري دارند و مشاعر و قواي آنها فقط متوجه به اسباب تعیش و زندگانی است و همّت آنها فقط مصروف به خوردن و
آشامیدن و تمتّع از لذّتها است و حال آنکه حیوان در این کارها اسرافی ندارد و این حیوان صفتان مسرف هم هستند بلکه این
جماعت از چهار پایان هم گراهترند زیرا چهار پایان چون زجري ببینند منزجر میشوند و به راهی که هدایت شوند به آن راه
میروند و این گروه در اثر کفر و کبرشان با اینکه خداوند به آنها عنایت فرموده و عقولی داده است که رهنماي به رشاد و مانع از
خلاف و فساد است به راهی که رهنمائی میشوند نمیروند و میلند که از بیراهه بروند و به علاوه چهار پایان و بهائم را آلت
تشخیص و معرفت نیست و این مردمان با آنکه داراي آلت تمییز و معرفتاند آن را ضایع میسازند و به آن منتفع نمیشوند و نیز
چهار پایان صاحب خود را میشناسند و او را به یاد دارند و فرمان او را میبرند و این جماعت خالق و موجد و پروردگار خود را
نمیشناسند و به یاد نمیآورند و فرمان او را نمیبرند لذا از آنها گمراهترند و خلاصه آنکه این جماعت دوزخیان مردمان گول
خورده غافلی هستند که بجاي تدبّر در آیات حق و توجه به زندگانی دائم باقی آخرت خود را به زندگانی زائل فانی دنیا مشغول
ساخته و عمري را به غفلت و بیفکري بسر میبردند و امّا بهشتیان خردمند با ذکاوت به حقیقت دنیا پی برده و از دنیا به قدر
ضرورت و احتیاج قانع گشته و فقط براي آخرت باقی کار میکنند و آخرت باقی را فداي دنیاي فانی نمینمایند.
از این آیه مستفاد میشود: اشخاصی که حقیقت توحید را درك نکنند کور و کر و لال هستند و مثل حیوانات بوده بلکه از آنها هم
پستترند و ارزش هر شخصی منوط به فهم و دانش او نسبت به امر توحید میباشد.
(179)
، ص: 265
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 265
ما بسی کردیم خلق از جن و انس بهر دوزخ چون بر آن بودند حبس
هست ایشان را قلوب بیتمیز در نمییابند با آن هیچ چیز
همچنین چشمی است ایشان را برو که نبینند ایچ از آنان آیات او
همچنین گوشی است کز وي نشنوند هیچ وعظی تا بر وي بگروند
همچو انعامند ایشان بل اضل چار پایانی مماثل با مثل
صفحه 128 از 181
زان که گردند آن بهائم منزجر گر کسی بر زجرشان کرده مضرّ
تربیت یابند تا بر وضع خاص مستقل گردند هم بر اختصاص
هر بهیمه فهمد اندر مگسبش که بدان کار از چه راند صاحبش
گاو چون بیرون رود از اصطبل خویش میرود خود بر شیار و حبل خویش
وین جماعت از بهائم کمترند زان که غرق غفلت از پا تا سرند
(179)
، ص: 266
[سوره الأعراف ( 7): آیه 180 ] .... ص : 266
اشاره
( وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 180
ترجمه و شرح .... ص : 266
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان فرموده: خدا را نامهاي نیکوست او را به آن نامها بخوانید و کسانی را که در نامهاي وي
کجروي میکنند و تغییر میدهند وا گذارید به زودي کیفر کردارشان را خواهند دید.
و اگر اهل ایمان احتیاجات و نیازهاي خود را بوسیله ذکر اسماء و توجه به صفات کامله پروردگار درخواست نمایند بطور حتم
پذیرفته خواهد شد زیرا دعا و اظهار حاجت در صورتی که بر اساس صحیح بوده و آمیخته به خیالات بیپایه نباشد از جمله شعار
عبودیت معرفی شده است. بر این اساس است که خواستههاي پیامبران بطور حتم مقرون به اجابت میباشد.
زیرا آنها با ساحت پروردگار ارتباط معنوي دائم و خلل ناپذیر دارند و صورت علمی و اعتقادي آنان اطاعت و انقیاد محض است و
پیوسته به پشتیبانی نیروي غیبی به وظائف تبلیغ و دعوت بشر قیام مینمایند و در خواستشان ظهوري از اراده قاره پروردگار است
بدین جهت تخلف پذیر نخواهد بود. اهل ایمان نیز اگر با توجه کامل به پروردگار و استناد به صفات واجب او رابطه عبودیت خود
را بطور دائم برقرار نمایند از فضل پروردگار به اجابت خواستههاي خود بطور کامل بهرهمند خواهند بود و باید از گروهی که مرام
آنان آمیخته به انحراف و الحاد است در حذر بود و اجتماعات ، ص: 267
اسلامی از پیروان مکتب قرآن و توحید ناخالص صورت بگیرد و از پیوستگی با افراد منحرف و ملحد پاکیزه گردند.
گروهی که از طریقه توحید منحرف بوده و نسبت نقص و ناروا به ساحت پروردگار دادهاند هنگام رستاخیز به اندیشه کفر و گفتار
ناسزاي خود عقوبت خواهند شد زیرا حدّ وجودي و امتیاز ذاتی آنها محرومیّت و سوز و گذاز است. اینک میفرماید:
براي خداي یکتا نامهائی است که بهترین نامها میباشد زیرا دالّ بر بهترین معانی هستند بنابراین خدا را به آن نامها بخوانید و به
دعاء یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا خالق السموات و الأرض دعا کنید و آن کسانی را که از طریق حق منحرف میشوند و در نامهاي
خداوند به زیاده و نقصان الحاد میکنند و نامهائی براي بتها مشتق مینمایند مثلا از اللّه، اللات و از العزیز، العزّي و از منّان، منات
ساختهاند این ملحدان را رها کنید و به حال خودشان واگذارید چیزي نمیگذرد که کیفر اعمال خود را خواهند دید.
صفحه 129 از 181
(180)
، ص: 268
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 268
مر خدا را اسمها باشد نکو پس او را خوانید بر اسماء او
اسمها باشند بعضی اسم ذات بعض دیگر اسم افعال و صفات
ناصفاتی راست نامی ناگزیر وصف قدرت نام او باشد قدیر
یا به وصف رحمتش خوانی رحیم یا به وصف علم او آمد علیم
همچنین هر وصف را نامی است نیک خوان تو بر آن نامهایش بیشریک
خاص ذات اوست یعنی آن صفات غیر او را نیست خود وصفی به ذات
خواندن او متصف گشتن بدوست بر صفاي کان چو نام او نکوست
نی که خوانی نامهایش بر زبان لیک باشی بیخبر ز اسرار آن
هر منافق داند آن اوصاف و نام هم بر آن نامش توان خواند از کلام
، ص: 269
پس مراد از خواندن اسماء او زینت کآري سوي او از غیر رو
وصف خود بر وصف حق سازي بدل لا یزال آئی به وصف لم یزل
پیرو آنها نگردید از ضلال کاسم بنهند از کجی و بر ذو الجلال
واگذارید آنکسان را که کنند میل بر اسماء حق بر ناپسند
بی ز اذن شرع بر حق اسمها میگذارند ره جهل و عمی
(180)
، ص: 270
شأن نزول .... ص : 270
مقاتل گوید مردي مشغول نماز خواندن بود و در میان نماز اسم خدا را به اللّه و به الرّحمن میآورد یکی از مشرکین مکّه که ناظر
خواندن نماز او بود وقتی که نام خدا را به دو نام اللّه و رحمن از زبان وي شنید گفت: مگر نه این است که محمد صلی اللّه علیه و
آله و سلم مردم را به خداي یگانه دعوت مینماید پس چگونه است که این مرد مسلمان نام دو خدا را در نماز خود میبرد؟ سپس
جبرئیل این آیه را بر پیامبر وحی فرستاد.
در خبر است که پیامبر اسلام فرمود: اسامی خداوند مائۀ غیر واحدة است یعنی براي خداوند نود و نه اسم است و او وتر است و
دوست میدارد وتر را و هر کس تمامی آن اسامی را بشمرد و ذکر کند داخل بهشت خواهد شد. و نیز در حدیث است که هر که
آن اسماء را حفظ کند داخل بهشت خواهد گردید. تفسیر کشف الأسرار نیز این سبب نزول را نوشته است.
، ص: 271
صفحه 130 از 181
[سوره الأعراف ( 7): آیه 181 ] .... ص : 271
اشاره
( وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ ( 181
ترجمه و شرح .... ص : 271
خداوند متعال در این آیه کریمه میفرماید: بر حسب نظام تعلیم و تربیت سلسله بشر پروردگار گروه شایستهاي را آفریده و
برانگیخته است که جامعه بشر را بسوي خداپرستی و سعادت دعوت نمایند و این گروه بر حسب فطرت و موهبت اسماء و پرتوي از
صفات پروردگار را به آنان تعلیم نموده و پیوسته از تعلیمات غیبی بهرهمند هستند.
و لذا دیگر هدایت به حق آن است که در اثر نظارت بر مکتب قرآن مردم جهان را به پیروي از برنامه آن دعوت نموده طریق
سپاسگزاري و غرض از خلقت را به مردم یاد آوري نمایند و گروهی که در جستجوي حقیقت بوده راه نیافته و گم گشتهاند با آیات
معجزه آسائی قرآنی حقیقت را به آنان ارائه دهند. اینک میفرماید:
و از کسانی که ما آفریدهایم جماعتی هستند که رهنمائی به خیر و ارشاد به حق میکنند و در آنچه به آنها عرضه میشود حکم به
عدل و قضاوت به حق مینمایند تا اینکه امورشان متعال باشد و در آن زیاده و نقصانی نباشد و مصداق امّۀ وسطا چنانکه قرآن از
آن خبر میدهد بوده باشند.
(181)
، ص: 272
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 272
هم از آنها آفریدیم امّتی که بحق باشند رهبر ز آیتی
هم بحق باشد مر ایشان را عدول در قبول امر و نهی حق حمول
حق خبر داد از رجال مختفی میشناسد آن جماعت را صفی
با تو گویم تا شناسی هم تو نیز از صفات و حالشان اندر تمیز
روي نارند از نکوئی بر بدي حکم بر حق میکنند از بخردي
زیرك و مدرك خلیق و بردبار قانع و خاضع شفیق و با وقار
با خبر از علم و اسرار کتاب ز آنچه بر حق نیست دارند اجتناب
کم دو عالم پیش ایشان از جویست روز نو از حقّشان رزق نویست
حق بر ایشان راست بر خود رهنما کرده هم بر خلقشان صاحب لوا
رشته از خود بر خدا پیوستهاند تا ندانی دل به چیزي بستهاند
فارغند از گفتگوي بیش و کم و ز خیال نفع و ضر و مدح و ذمّ
صفحه 131 از 181
(181)
، ص: 273
[سوره الأعراف ( 7): آیه 182 ] .... ص : 273
اشاره
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ( 182
ترجمه و شرح .... ص : 273
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جهتی که خودشان نمیدانند آنها را به
عذاب نزدیک میکنیم و به آنها نعم خود را تمام میکنیم اما آنها را در مقابل نعمتها عرض شکر گذاري عاصی شده و از اطاعت
خارج میشوند لذا به عذاب نزدیک میگردند ولی خودشان نمیدانند که موجب عذاب آنان کفران نعمتهاي اللهی میباشد. اینک
میفرماید:
و آنان که آیات ما و معجزات دالّه بر صدق پیغمبر ما را تکذیب کرده و به آن کافر شدند ما هم متدرجا آنها را بطوري که خود
میدانند به عذاب و هلاکت نزدیک میکنیم به اینکه آنها به هر درجهاي بر گناه و کفر خود بیفزایند ما هم بر نعمات دنیوي آنها
میافزائیم و آنها مغرور شده و نمیدانند که این نار و نعمت به زیان آنها تمام خواهد شد.
(182)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 273
و آنکه بر تکذیب آیتهاي ما آمدند از کفر و انکار و ابا
اندك اندك زودشان گیریم ما از رهی کان را ندانند از عما
چون به عصیان رو نمایند و فساد نعمت ایشان را شود شاید زیاد
بر گمانشان کان نعم لطف است و برّ غافلند از قهرهاي مستتر
پس بیفزایند بر طغیان خویش بیخبر از آخر و پایان خویش
(182)
، ص: 274
[سوره الأعراف ( 7): آیه 183 ] .... ص : 274
اشاره
صفحه 132 از 181
( وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ ( 183
ترجمه و شرح .... ص : 274
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند: بر حسب نظام تدبیر در باره بیگانگان پروردگار هر یک را مهلت دهد و نعمت از هر
سو آنان را فرا بگیرد زیرا حقیقت انسانی همانا صورت اندیشه و علاقه قلبی اوست اگر زینتهاي دنیا و علاقه به مال و منال و فرزند
اعماق آنان را فرا بگیرد و آمال و آرزوهاي دامنه دار آنان را مغرور و به خود مشغول نماید در معرض نیروهاي بدنی و قواي
متزاحم قرار گرفته از فضیلت انسانیت بیبهره ماندهاند آنگاه سرگرم گشته غرض از خلقت و مسیر خود را فراموش کنند و مورد
آزمایش قرار گیرند و آنچه در کمون دارند به خواست خود آن را هر لحظه آشکار نموده و نتوانند سیرت خود را پنهان کنند و
پیوسته در باره مسیر کفر و تمرّد عملی خود نیز تجدید نظر نموده آنان را تأیید و تثبیت نمایند.
این حیله و نیرنگی است که پروردگار در رهگذر آنان گسترده تا که در اثر غفلت از خود و از مسیر در بند افتند و سیرت خود را
ننگین و صفاي فطرت خدا داده را تیره نموده و شقاوت خود را به ظهور رسانند و براي همیشه استحقاق یابند آنگاه مظهر قهر
ساحت او گردند. اینک میفرماید:
و به آنها مهلت میدهیم و در عقوبتشان تعجیل نمیکنیم زیرا نه آنها از عذاب من میتوانند رهائی یابند و نه وقت عذاب آنها از من
فوت میگردد بلکه این رفتار من کید و وسیله امتحانی براي آنهاست نه اینکه از راه دوستی با آنهاست و خواهند دانست که به
راستی و درستی کید من و ، ص: 275
رفتار من یعنی عقوبت و عذاب من نسبت به آنها قوي و محکم است و متانت و استحکام آن به حدّي است که نه مانعی آن را از
کار باز میدارد و نه رادعی آن را رد نماید و از این جهت به نام کید و حیله تعبیر شده است که طوري بر آنها نازل میشود که
خیال آن را هم نمیکردند.
یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ.
خلاصه اگر عمر و روزي زیاد در خواستههاي اللهی صرف شود نعمت محسوب میشود و اگر در غیر خواسته اللهی صرف گردد
نقمت بوده و موجب عذاب اللهی خواهد شد.
(183)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 275
زود ایشان راست از ما مهلتی بازشان گیریم پس در غفلتی
دیر گر گیریم ایشان را عیان مینگردد فوت از ما وقت آن
میکند تعجیل آن در کارها که ز فوتش ترسد از بسیارها
زان که کید من بسی باشد متین کید امر مخفی است از آن و این
قسمیه آن شد کید از بهر آن که بر آن شاعر نبیند این مردمان
(183)
، ص: 276
صفحه 133 از 181
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 276
قوله تعالی: وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ ملا: املاء یعنی اطاله مدت. ملی به معنی زمان طویل و ملاء به معنی ره راست. اطاله مدت
عبارات اخراي مهلت دادن است چنانکه اقرب الموارد نوشته: الأملاء: الأملا مهال و التأخیر فی المدّة چنانکه در آیه 44 سوره حجّ
میفرماید:
فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ یعنی به کفّار مهلت دادم سپس گرفتارشان کردم.
کلمه املا هم به نفسه و هم به الام تعدیه پذیرد چنانکه در آیه 25 سوره محمد میفرماید: الشَّیْطانُ سَوَّلَ .... لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ یعنی
شیطان اعمالشان را به آنها مزین کرده و آنها را به تأخیر انداخته و مهلتشان داده است. امهال و تأخیر انداختن شیطان همان مشغول
کردن با آرزوهاست چنانکه در آیه 120 سوره نساء میفرماید:
یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً.
، ص: 277
[سوره الأعراف ( 7): آیه 184 ] .... ص : 277
اشاره
( أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّۀٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ( 184
ترجمه و شرح .... ص : 277
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میفرماید: این گروه بتپرستان فکر و اندیشه ندارند چگونه در باره پیغمبر گرامی اسلام صلی
اللّه علیه و آله و سلم سخنان ناروا گویند و حال آنکه سالهاي متمادي با او معاشرت داشته و او را امین و استوار نامیدهاند آنگاه که
از جانب پروردگار مردم را به توحید و خداپرستی دعوت مینماید و از مرام شرك و خودپرستی باز میدارد بر او رشک و عناد
ورزیده نسبت ناروا به ساحت او میدهند و حال آنکه از آن پاکیزه و منزّه است بلکه مرام و دعوت او نیست جز اینکه جامعه بشر را
به یگانگی پروردگار دعوت کند و از شرك و خودستائی تهدید نماید. اینک میفرماید:
آیا این جماعت کافران و تکذیب کنندگان محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و نبوّت او تفکّر نمیکنند و در گفتار و کردار او دقیق
نمیشوند و نمیبینند که در این رفیق و همراه زندگیشان دیوانگی نیست و در آنچه میکند و میگوید آثاري از جنون نیست و
چگونه او را نشناسند و حال آنکه عمري است با او مصاحبند و به خوبی به حالات او پی بردهاند و باید بدانند که او جز معلمی که
موضع بیمناك و محل امان و پناهگاه نشان میدهد و آشکارا اعلام خطر میکند و ناصحی است که بزهکاران را از عاقبت بد
میترساند چیز دیگري نیست منذر و ترسانندهایست نصیحتگذار و خیرخواه و مبلغی است امین و درستکار.
(184)
، ص: 278
صفحه 134 از 181
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 278
فکر آیا می نکردند این کسان که جنونی نیست اندر یارشان
موسم حج مصطفاي پاك دل خلق را میکرد انذار شدید
میشدي بر کوه و با فریاد او منعشان ز اصنام سو بسو
گفت مردي از صنادید قریش کاندر او بودي غرور از جاه و جیش
یارتان را برده جن دیوانه است کاین چنین ساعی بر این افسانه است
فکر هیچ ایشان نکردند از غلوّ که جنونی هیچ گون نبود در او
آنکه را بت میپرستد برده جن نی کسی کور است قلب مطمئن
گوید این اصنامتان سگند و چوب سنگ کردن پرستش نیست خوب
میپرستید آنچه مخلوق شماست بر پرستش لایق آن خلّاق ماست
این بود دیوانه یا آنکس که نیز سجده اصنام کرد از بیتمیز
نیست او پس غیر ترسانندهاي سوي معبود به حق خوانندهاي
(184)
، ص: 279
شأن نزول .... ص : 279
حسن بصري و قتاده در باره سبب نزول آیه مورد بحث چنین گفتهاند:
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بر کوه صفا رفت و قریش را بخواند و گفت: اي بنو فلان و بنو فلان منظور وي از این ندا و
خواندن ترسانیدن آنها از عذاب و عقاب خداوند بوده است یکی از آن میان گفت: این هم سخن شما دیوانه است که صبح مردم را
ندا میکند و میخواند. سپس این آیه نازل شد ابن ابی حاتم و ابو الشیخ نیز که از علماء عامه است این روایت را در تفاسیر خود از
قتاده نقل کردهاند.
، ص: 280
[سوره الأعراف ( 7): آیه 185 ] .... ص : 280
اشاره
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ
(185)
ترجمه و شرح .... ص : 280
صفحه 135 از 181
خداوند متعال در این آیه مبارکه مردم بیگانه و اهل الحاد را تهدید نموده که همه موجودات و پدیدها بطور محسوس دیر یا زود
واقعیّت خود را از دست میدهند و همواره محل عوارض هستند از این رو بطور حتم عین واقعیت نیستند بلکه به واقعیت ثابتی تکیه
داده از حقیقت و واقعیت او بهرهمند میشوند یعنی قیام هر آفریدهاي به حکم خود وابسته به فیض وجود از پروردگار است که هر
لحظه به آنها افاضه نماید و اگر لحظهاي نعمت وجود از آنها قطع شود نابود میشوند و تدبیر پروردگار نسبت به موجودات سبب
قیام و سوق آنها بسوي کمال است و قابل انتقال به غیر نیست.
نظر به اینکه توجه افراد بشر نسبت به ملکوت اشیاء یعنی رابطه خلقت آنها به پروردگار بر حسب افکار بشر مختلف است مراد از
ملکوت اشیاء در این آیه مرتبه نازل از توجه به ملکوت و صفت تدبیر است و گر نه ملکوت اشیاء بطور اطلاق از افق فکر بشر بالاتر
است. به هر تقدیر توجه به چگونگی خلقت و تدبیر موجودات که عین ربط به پروردگارند انسان را بطور حتم به خداپرستی رهبري
مینماید.
آیه توجه و فکر بشر را به نظام کرات آسمان و زمین و وحدت ، ص: 281
تدبیري که در سرتاسر آنها فرمانرواست جلب مینماید که هر لحظه وابسته به افاضه وجود از پروردگار به آنهاست که فیض هستی
هر لحظه بطور تجدد امثال به هر یک افاضه میشود مانند تابش اشعّه خورشید که پیوسته به جهان میتابد اگر لحظهاي از نور
افشانی بیبهره گردد تیرگی و تاریکی عالم را فرا گرفته و نظام آن گسیخته خواهد شد. و نیز نظر بشر را به این نکته جلب نموده
است که پروردگار چگونه وجود اطلاقی و نعمت هستی را در جهان گسترده که هر پدیده و موجودي به قدر ظرفیّت و سهم خود از
نعمت هستی بهرهمند میشود با اینکه فیض وجود حقیقت واحدي است ولی بسیرت و صورت انواع بیشمار و موجودات گوناگون
میآید و سرتاسر عوالم و نشئات را فراگرفته است و نیز دلیل آشکار بر توحید افعالی و وحدت اثر ساحت پروردگار است.
مردم بیگانه و اهل الحاد چگونه در باره زندگی خود نمیاندیشند که هر لحظه فیض وجود به آنان افاضه میشود و پیوسته روح
تازهاي به آنان میدمد و اگر لحظهاي روان تازه به آنها ندمد و تجدید نشود زندگی آنان پایان خواهد یافت و اگر بشر بیندیشد و
بیابد که زندگی وي در این جهان سپري خواهد شد و پس از اندك زمانی که مرگ فرامیرسد به عالم دیگر و زندگی همیشگی
خواهد یافت ناگزیر به غرض از زندگی خود نگرد به اینکه زندگی وي که غرض و محصول نظام آفرینش است اختصاص به
زندگی محدود این جهان نخواهد داشت بلکه به حکم خرد زندگی بشر در عالم دیگر همیشگی است و گر نه خلقت جهان لغو و
بیهوده خواهد بود ناگزیر در مقام اداء وظیفه بر میآید و به سپاس نعمت آفرینش و نعمتها که پیوسته او را گرفته منعم خود را
میشناسد و به دعوت پیامبر اسلام که مقرون به آیات ، ص: 282
معجزه آساي قرآنی است توجه نموده ایمان میآورد و از برنامه مکتب قرآن پیروي مینماید.
اگر با تذکر و یاد آوري ساحت پروردگار که هر خردمندي را خاضع مینماید ناگزیر از تصدیق به آن است اگر در قلوب تیره آنها
این سخنان تأثیر ننماید بطور حتم از نظر آن است که نیروي پذیرش فطرت و قبول از آنان سلب شده و نیروي دیگري نمیتواند آنها
را از خطر تهدید نماید و به طریق انسانیت سوق دهد. اینک میفرماید:
آیا این کسانی که تکذیب پیامبران و تکذیب پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله را میکنند در این عوالم محکمه دقیقه و منظمه
بدیعه که دلایلی بر عظمت و عزّت و سلطنت خالق آسمانها و زمین است و دلیل بر وحدانیت کامله علم تام و قدرت قادره
پروردگار است نظر نمیکنند و در آنچه خداوند در اشیاء و اصناف آفرینش بوجود آورده است به چشم بصیرت نمینگرند تا
هدایت به خیر شوند و با این حال و مقالی که دارند فکر نمیکنند که شاید مدّتشان سر آمده و اجلشان نزدیک باشد و موقع
مرگشان فرارسیده باشند و این فکر مرگ آنها را وادار کند که در روش دینی خود احتیاط پیشه کنند و بر جان خود بترسند و ببینند
که مصیرشان پس از مرگ کجاست؟ و این تفکر باعث شود که رغبتشان از دنیا کم شود و در طلب جاه و مقام و فخر و شرفی که
صفحه 136 از 181
به دنبال آن میدوند تقلیل دهند و تا فرصت از دست نرفته است مبادرت به تصدیق و ایمان به قرآن و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و
سلم نمایند آیا اینها بعد از واضح شدن حق و جدا شدن رشد از غیّ چه انتظاري دارند؟ و پس از قرآن و معجزات باهرهاي که
دیدهاند به چه گفتار نوینی میخواهند ایمان بیاورند؟
(185)
، ص: 283
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 283
می نگردید از دلیل آیا نظر یعنی از ادراك عقل و با اثر
در وجود این سماوات و زمین تا که باشد مالک ملک مبین
یا ندیدید آنچه ز اشیاء آفرید کان به حدّ و حصر ناید نزد دید
جمله را هم دارد از قدرت نگاه در هر آن رتبت که دارند ازاله
هم نبینند اینکه شاید بیخلل هست نزدیک آن جماعت را اجل
تا شود این فکرشان بی معذرت داعی اندر حال و کار آخرت
ور به قرآن نگروند این مشرکان کو بهر چیزي است رهبر در جهان
بر کدامین گفت زان پس بگروند یا حدیثی را به نیکی بشنوند
(185)
، ص: 284
[سوره الأعراف ( 7): آیه 186 ] .... ص : 284
اشاره
( مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ( 186
ترجمه و شرح .... ص : 284
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان فرموده: هر که بسوء اختیار طریقه ضلالت و گمراهی بپیماید و به حکم خرد توجه ننماید و به
دعوت پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و به نداي مکتب قرآن گوش فرا ندهد پروردگار بر حسب تدبیر و نظام آزمایش
نیازهاي او را پیوسته به وي افاضه میفرماید و هر لحظه او را به همان سو که خواسته است سوق میدهد. و اگر بشر به اختیار، نیروي
فکر و خرد را به کفران نعمت آفرینش صرف کند و بیبهره از فضیلت و سعادت گردد امکان ندارد موجودي بتواند به وي روح
فضیلت و سعادت ببخشد. و اگر روح بشر به ضلالت و شقاوت رسد و عقیده قلبی وي کفران نعمت باشد امکان ندارد انقلاب بیابد
و به صورت سپاس نعمت و فضیلت درآید جز این طریق توبه و پشتیبانی و برگشت به راه سعادت به اینکه مرام و عقیده وي تغییر
صفحه 137 از 181
یابد و سیرت و روان او انقلاب پذیرد و به صورت سپاس و انقیاد درآید. و نتیجه کفران نعمت و ناسپاسی همانا شقاوت ابدي است
پروردگار بر حسب نظام آزمایش نیازهاي آنان را برآورد و به همان حال کفران و انکار آنها را واگذارد.
نیروي بینائی و شنوائی که روزنههاي قلب و روح هستند از آثار توحید افعالی پروردگار چیزي نمیشنوند و نمیفهمند نظر به اینکه
غفلت و انکار آن چنان قلب و روان آنان را فرا گرفته که نمیفهمند تا هنگامی که فرصت زندگی پایان یابد و مرگ آنان فرا رسد.
اینک میفرماید: ، ص: 285
کسی که خداوند او را به خودش واگذار کرده و به سبب اصرار به کفر و فرو رفتن در منجلاب عمل فاسد راه غلط را اختیار کرده و
گمراه شده است رهنمائی براي او نخواهد بود و خداوند آنها را رها میکند که در سرکشی و طغیان خود مات و متحیّر و کور دل و
سرگردان باقی بمانند و واله و حیران در تیه ضلالت بگردند.
(186)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 285
هر که را حق واگذارد در ضلال نیست او را رهبري در هیچ حال
میگذارد باز در طغیانشان واله و سرگشته و حیرانشان
(186)
، ص: 286
توضیحات .... ص : 286
قوله تعالی: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها آیه مبارکه در بیان آن است که مشیّت و اراده پروردگار محال است تعلّق
بیابد به امري و به افاضهاي که مورد قابل نباشد و اراده پروردگار عین تدبیر متقن و حکمت است یعنی پیوسته باید افاضه به تناسب
مورد باشد و گر نه لغو و ظلم خواهد بود و رابطه پروردگار با موجودات فقط خلقت و آفرینش است از این رو مشیت پروردگار
عبارت از ظهور خواسته و گسترش مرتبهاي از نعمت هستی و حدّي از وجود به تناسب هر آفریدهاي است مثلا وجود خود بشر هر
لحظه و همچنین خاطرات و تصورات ذهنی و نیروي اختیار و نیز حرکات و سکنات وي هر یک بهرهاي از وجود دارند و از شئون
وجود و بعد وجودي هر فردي است و همه از جمله افاضه نعمت هستی است که هر لحظه پروردگار به وي موهبت میفرماید و بر
حسب تحلیل و تجربۀ شعارهاي وجودي بیشماري است که هر لحظه به تناسب هر فردي ارزانی شده و به رایگان در دسترس او قرار
گرفته است و به منظور اینکه هر فردي آنچه را که در زندگی برگزیده و بدان سو در حرکت و تکاپو است او را بدان سو سوق دهد
و بر این اساس نظام امتحان و آزمایش بطور دقیق در هر لحظه در باره هر فردي اجراء شود و بر حسب قابلیت مورد وجود محدودي
به وي افاضه شود. و نظر به اینکه بلعم باعور علاقه قلبی به زندگی و جاه طلبی بطور مرموز در او نهفته بود و قلب او را گرفته
، شایستگی آن را نداشت که این نعمتهاي روانی و معارف درخشان که به وي موهبت فرموده
ص: 287
در طریقه سعادت و انقیاد بکار ببرد و به پیروي از موسی کلیم علیه السّلام ادامه دهد بلکه هر لحظه و لحظاتی از خود غفلت ورزیده
غرور او را فرا گرفت و به مبارزه با ساحت کبریائی در اثر مخالفت با موسی علیه السّلام برخاسته همه نعمتهاي خود را در طریقه
لجاج و شقاوت بکار برده بدین جهت آنها را سبب سقوط او در حضیض تیرهبختی قرار دادیم.
صفحه 138 از 181
خلاصه آیه مبنی بر توحید افعالی ساحت پروردگار است که محور نظام خلقت بر مشیّت قاهره است و افاضه او تامّ و فوق تمام است
ولی به تناسب قابلیت مورد فیض او اختلاف خواهد یافت یعنی فیض وجود است که به نیروي اختیار بشر به صورت درجهاي از
سعادت و یا مرتبهاي از شقاوت ظهور خواهد نمود.
قوله تعالی: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ آیه روان پلید و سیرت آن شخص از بنی اسرائیل را به منظور عبرت جامعه مسلمانان تشبیه نموده به
حیوان درنده و گزنده و پلیدي که مجسمه رذالت و خشم است. کنایه از اینکه چه او را پند و نصیحت گوئی و با او مدارات نمائی و
چه او را بحال خشم خود گذاري در ضلالت و خودستائی غوطهور است.
قوله تعالی: وَ مَنْ یُضْ لِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ مفاد اضلال ساحت کبریائی همین است که اگر بشر به اختیار و نیروي روانی خود
طریقه مخالفت و در قطب مخالف راه پیمود و در آن باره نیز هر لحظه تجدید نظر نموده کفران و ناسپاسی خود را تنفیذ و ابرام
نمود یعنی به فکر و گناهان خود راضی و خشنود بوده و هر لحظه به تهدید خرد و زنگ خطر گوش فرا نداد پروردگار نیز در اثر
قابلیت مورد آنها را به همان ، ص: 288
مقصدي که برگزیده و بدان سو رهسپار بودند آنها را به مقصدشان میرساند. بالأخره صورت شقاوت که حدّ وجودي و محرومیت
از رحمت همیشگی است پی در پی به آنان افاضه خواهد فرمود.
به عبارت دیگر بشر اگر بخواست خود از تمایلات پیروي نماید و رفتار ناپسند و مخالفت پروردگار را اختیار کند و پیوسته اعمال
ننگین و گناهان خود را تصویب و ابرام نماید و به سوء اختیار صورت نفسانی خود را مخالفت و تمرد قرار دهد پروردگار بر حسب
نظام آزمایش او را به همان مقصدي که برگزیده وسایل طبیعی آن را به رایگان در دسترس او قرار خواهد گذاشت و به همان
مقصدي که به اختیار برگزیده و پیوسته بدان سو رهسپار است سوق میدهد یعنی صورت روانی او را ضلالت و حرمان از رحمت
قرار میدهد.
نظر به اینکه صورت عقیده چه صحیح باشد و یا باطل ایمان باشد و یا شرك و کفر همان حدّ وجودي روح و حقیقت و فعلیت
انسانی و از شئون آفرینش میباشد پس ضلالت ابتدائی و مخالفت پروردگار در آغاز فعل اختیاري است ولی پس از رشد و رسوخ
همان صورت رو̠ ضلالت را پی در پی پروردگار به وي موهبت میفرماید.
همچنانکه بر حسب آیه: وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ پروردگار شخص فاسق و گناهکار را که فسق و تمرد در روان او رسوخ نموده و
ضلالت و کفر صفت روانی اوست به وي صورت و عقیده ضلالت را افاضه میفرماید و او را ضالّ و گمراه معرفی مینماید یعنی
افاضه صورت روانی وي که حدّ وجودي و حقیقت انسانی است به صورت عقیده کفر و ضلالت در میآید.
قوله تعالی: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ، ص: 289
در باره حرف لام در کلمه لجهنّم اختلاف است بعضی از مفسرین گفتهاند لام به معناي عاقبت است و مفاد آیه آن است که
پروردگار کثیري از نوع جنّ و بسیاري از افراد بشر را آفرید و منتها سیر اختیاري و عاقبت آنان از رهگذر این جهان بسوي دوزخ
خواهد بود.
برخی از مفسرین گفتهاند لام در کلمه لجهنّم به معناي غرض است یعنی غرض ضمنی از خلقت نوع جنّ و سلسله بشر آن است که
بسیاري از جنّ و کثیري از افراد بشر که طریقه مخالفت میپیمایند آنها را از رهگذر جهان اختیار بسوي دوزخ سوق میدهیم در
صورتی که بر حسب آیه: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ غرض از خلقت نوع جن و سلسله بشر را معرفت پروردگار و سپاس
از نعمت آفرینش و قرب به ساحت پروردگار معرفی نموده است.
ولی نظر به اینکه در سلسله بشر نیروي اختیار نهاده و بر حسب استعداد وجودي و امکانات و حوادث سیرت افراد بشر مختلف است
ناگزیر مسیر ارادي و غرض و هدف آنان نیز در زندگی مختلف خواهد بود که هر فردي مسیر و هدف خاصی براي خود انتخاب
صفحه 139 از 181
مینماید ناگزیر گروه بسیاري از تمایلات خود پیروي مینمایند و بسیاري از حکم خرد استمداد جویند در این زمینه غرض اصلی از
خلقت جن و سلسله بشر معرفت پروردگار و سپاس است ولی در باره خصوص گروهی که در مقام مخالفت و مبارزه با ساحت
پروردگار برآیند و ناسپاسی نمایند بر حسب غرض ضمنی از خلقت آنان سوق از طریق اختیار بسوي شقاوت و دوزخ خواهد بود.
همچنانکه سیره و روش خردمندان به همین منوال است مثلا اگر خیاط بخواهد از پارچه لباسی بدوزد باید مقدار زیادي از گوشه و
کنار پارچه را قیچی کند تا بتواند آن را به ، ص: 290
هیبت لباس در آورد هر چه حرفه و صنعت وي دقیقتر باشد زیاده از آن پارچه را باید به هدر بدهد.
همچنین غرض اصلی ساحت قدس پروردگار از خلقت جن و سلسله بشر رهبري آنان به سعادت و سپاسگزاري است که صحنه
امکان مسطورهاي از صفات کامل خود باشد ولی اجراي این منظور در صحنه جهان به اینکه بر حسب حکمت در نهاد بشر و جن
نیروي اختیار به ودیعت سپرده است که از صفر شروع به حرکت اختیاري و سیر ارادي نمایند و بسوي کمال و فضیلت روانه شوند و
از طرفی پروردگار نیز به علم ازلی احاطه دارد که گروهی پیرو تمایلات و خودستائی شده طریقه مخالفت و تمرد میپیمایند.
پس غرض از خلقت آنان و بر حسب نظام طبع آن است که از طریق اختیار بسوي شقاوت روانه شوند با توجه به اینکه همه
پدیدههاي پروردگار مصداق ظهور رحمت هستند زیرا جهان آفرینش و نظام عمومی آن مشتمل بر غایات و مقاصد بیشماري است
که پیوسته موجودات به آنها میرسد و لباس کمال در بر مینماید و از خوان گسترده پروردگار هر یک به سهم خود از رحمت
بهرهمند میشوند.
از جمله رحمت و مقاصدي که براي عموم بشر از جمله مردم بیگانه و تبهکار نیز در نظر گرفته شده پیش از آنها نحو تحقق و ثبوتی
خواهد داشت.
زیرا غرض از وجود هر پدیدهاي پیش از خودش تحقق و ثبوت باید داشته باشد پس خلقت این قسم از سلسله بشر که کثرت عددي
را تشکیل میدهند نیز بر اساس غرض اصلی و سوق به کمال و به سعادت میباشد گر چه به اختیار تخلف نمودهاند و آنچه غرض
از خلقت بوده و تحقق و ثبوت داشته بر اساس رحمت و سوق به سعادت است. ، ص: 291
جنّ موجود مجرد است و بطور تمثل و تنزل به محسوس از آتش آفریده شده و موجود مجرد از مادهاي گرفته نمیشود.
در نوع جنّ نیز اقتضاء ایمان و کفر نهاده شده و داراي نیروي شعور و اراده بعضی صالح و برخی طالح هستند و مدت زندگی آنها با
انقراض جهان است و یا مانند بشر محدود است.
از بعضی آیات کریمه مانند آیه: وَ حَ قَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ میتوان
استفاده نمود که حکم موت نیز در نوع جنّ بطور محدود جاري و فرمانرواست در این جهان تصرف و احاطهاي ندارد همچنانکه
بشر نیز قدرت و احاطهاي بر عالم وراء طبیعت ندارد.
قدرت زیاده بر تصوري که عفریت از جنّ به پیشگاه سلیمان پیغمبر علیه السّلام اظهار نمود آن از شئون احاطه ملکوتی و استخدام و
تسخیر سلیمان پیامبر است که به آن عفریت از جنّ افاضه نموده و به احضار تخت ملکه سباء وا داشت که در ظرف چند ساعت آن
از کشور سبا (صنعا) به شهر اورشلیم پایتخت پادشاهی سلیمان علیه السّلام بیاورد.
با توجه به این نکته اگر عفریت از جن لیاقت و ظرفیت افاضه بیشتري میداشت در کمترین لحظهاي تخت ملکه سباء را به پیشگاه
سلیمان علیه السّلام حاضر مینمود همچنانکه آصف وزیر سلیمان علیه السّلام الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ استعداد آن را داشت و در
کمترین لحظهاي دستور او را انجام داد.
و نیز بعض طبقات از جنّ نظر به اینکه نیروي پلید و تیرهاند پیوسته در مقام استراق سمع و آگاهی بر اسرار بطور مرموز و دزدي از
فرشتگان بر میآیند به اینکه پارهاي از حوادث آینده و اسرار و جریان امور را از ، ص: 292
صفحه 140 از 181
فرشتگان بدست آورند و از طریق الهام به افراد شریر و جنایتکار از بشر در مقام اخلال نظام عمومی بر آیند ولی از نظر اینکه تیرهاند
و شایسته تابش اشعّه ملکوتی نیستند از درك اسرار و حوادث آینده و جریان امور پیوسته بیبهرهاند و هرگز نمیتوانند پارهاي از
دستورات و تدبیر و جریان امور را که فرشتگان مأموریت اجراي آن را دارند بدست آورند و بفهمند و از طرف دیگر فرشتگان نیز
پیوسته آنها را از استراق سمع و درك اسرار غیب نظام جهان منع و طرد مینمایند و آنها را میرانند بدین جهت هرگز سرّي از غیب
و یا پارهاي از حوادث جهان را نمیفهمند.
قوله تعالی: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها آیه در مقام توبیخ گروهی است که قلب و روان آنان نیروي تشخیص ندارد و فاقد ملکوت خدا
داده هستند یعنی عمل صالح را از طالح و خیر را از شر و رفتار نیک را از بد تمیز نمیدهند و بطور ابهام و بیخردانه از روزنه بینائی
و شنوائی به صحنه جهان مینگرند و از بیخردي صلاح و فساد و سود و زیان خود را نمیفهمند و مرام و هدفی در زندگی اتخاذ
ننموده از مقام انسانیت سقوط مینمایند. این گروه کسانی هستند که از غرض خلقت و از عاقبت زندگی خود بیخبراند و یگانه
خطري که بشر را تهدید مینماید غفلت از مقصد و بیخبري از خود میباشد.
و شنیدن صدا مانند راه یافتن به افکار دانشمندان به عهده ملکوت و نیروي خرد است و در آیات قرآنی مواردي که نام از قلب و
روح به میان آمده از نظر اهمیّت نیروي شنوائی آن را بر نیروي بینائی مقدم داشته است زیرا بشر میتواند خاطرات ملکوتی و
نوسانهاي ذهنی و فکري دانشمندان را به نیروي شنوائی درك کند و بفهمد. ، ص: 293
قوله تعالی: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی آیه دلالت بر حصر دارد و حرف لام به معناي اختصاص است و در این مورد حقیقی و انعکاس
ناپذیر است به اینکه پروردگار حقیقت اسماء و صفات کمال را بطور وجوب واجد است و عین ذات اویند و مانند بشر زاید بر ذات
و عارض بر او نیستند.
و لفظ اللّه علم و نام ذات پروردگار که مستجمع صفات کمال است یعنی مراد از کلمه اللّه ذات واجب الوجود که واجد صفات
کمال که عین ذات اویند و نیز منزّه از نقص و امکان میباشد.
کلمه الأسماء جمع اسم و به معناي نام و صفت است چه پسندیده باشد که دلالت بر ثبوت صفت کمال نماید مانند صفت حیات و
قدرت و علم و دیگر اسم و نام صفت قبیح و نکوهیده مانند ظلم و ظالم و ستم و ستمگر.
و کلمه الحسنی صفت براي کلمه الأسماء و مذکر آن احسن یعنی هر صفت کمالی که بر بشر صدق کند و نسبت به پروردگار نیز
کمال باشد و از ترکیب و نقص تجرید شده بر ساحت پروردگار بطور احسن صادق است یعنی هر صفت کمال پروردگار بطور
اطلاق منزّه از امکان و نقص است و هر چه از سنخ آن صفت در موجودات باشد از پرتو آن صفت و به افاضه پروردگار است یعنی
مرتبهاي از آن صفت کمال را در آن موجود به ودیعت نهاده و حدّ وجودي آن قرار داده است.
اسماء حسنی عبارت از تعینات امکانی و رابطه آفرینش ساحت پروردگار است که با عوالم امکان دارد و فیوضات و اشعّه او بر
صحنه امکان تابیده و آن را از هر سو فرا گرفته است و گر نه ذات واجب مکنون و ، ص: 294
غیب الغیوب است و تعیین ساحت کبریائی او به عدم تعیین و ظهور او به عدم ظهور است و بالاتر از آن است که موجود ممکن
ساحت قدس او را توصیف کند و یا به وصف در آید و یا در حیطه محدود تعریف شود زیرا توصیف و تعریف همانا تحدید است
و ساحت او منزّه از هر تحدید است.
قوله تعالی: فَادْعُوهُ بِها مفاد آیه مبنی بر دعوت بشر به اینکه پروردگار را به اسماء و صفات کامله او بخوانید از نظر آن است که
مراتب بیشمار وجود و مظاهر بیحدّ و بیحسابی که صحنه هستی را فراگرفته از پرتو اشعّهاي است که از صفات کامله به عرصه
جهان تابیده و تا ابد خواهد تابید و رابطه پروردگار با موجودات رابطه خلقت و آفرینش است و میان خالق و مخلوق و آفریدگار و
آفریده واسطهئی نیست از نظر اینکه ساحت پروردگار تام و فوق تمام است و نیازمند به صفت اراده و مشیّت و یا حکمت و قدرت
صفحه 141 از 181
نیست که بر کبریائی او عارض شود و معرض عوارض قرار گیرد مانند بشر که فعل و خواسته او وابسته به صدور اراده است بلکه
اراده و قدرت و مشیّت و همچنین سایر صفات فعل پروردگار از شئون تدبیر و مقام ربوبیت اوست و هرگز تخلف پذیر نخواهد بود
و تحقق قدرت و ظهور اراده در نظام امکان همان فعل و موجودي است که پدید آمده و عقل و خرد از آن موجود خارجی صفت
اراده و تدبیر و قدرت و حکمت را انتزاع نموده و میفهمد و نیز از آیه استفاده میشود اگر اهل ایمان احتیاجات و نیازهاي خود را
بوسیله ذکر اسماء و توجه به صفات کامله پروردگار در خواست نمایند بطور حتم پذیرفته خواهد شد زیرا دعاء و اظهار حاجت در
، صورتی که بر اساس صحیح بوده و آمیخته به خیالات بیپایه نباشد از جمله شعار عبودیت
ص: 295
معرفی شده است و همانطور که حاجت فطري بشر تکوینا مستلزم اجابت است اظهار حاجت اهل ایمان نیز اگر به مشیّت تکوینی و
به نظام اسباب ارتباط داشته باشد مانند حاجت فطري اجابت پذیر است.
قوله تعالی: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ هدایت به حق عبارت از دعوت جامعه بشر به خدا پرستی و تعلیم اصول توحید است که
مردم را به سعادت و قرب رحمت پروردگار برسانند بدین نظر فقط افرادي میتوانند عهدهدار دعوت به حق شوند که بر حسب
موهبت وجودي هدایت یافتهاند پروردگار نیز آنها را داعیان به حق معرفی نموده و به هدایت و آموزش نیاز نداشته باشند. و دعوت
مردم به خداپرستی تنها رهبري و ارائه طریق حق پرستی نیست که از شخص عالم نیز بر میآید بلکه داعیان به حق همچنانکه بر
حسب ظاهر مردم را به خداپرستی دعوت مینمایند با نیروي غیبی و تصرّف معنوي نیز پیروان خود را بسوي رحمت پروردگار سوق
میدهند و آنان را به مقصد میرسانند و هنگام رستاخیز در پیشگاه پروردگار آنان را معرّفی مینمایند و در صورت اقتضاء از
گناهان آنان شفاعت خواهند نمود و پس او ورود به بهشت جاودان نیز پیوسته فیوضاتی که زیاده بر تصور است به وساطت داعیان
به حق مردم ساکن قرب افاضه خواهد شد.
و مقام دعوت به حق و هدایت جامعه بشر بطور اطلاق از ازل به موهبت خاص و بر اثر نیروي شهودي است که پروردگار در آن
صحنه اشهاد از پیامبران و ارواح قدسی سؤال نمود در پاسخ به اظهار عبودیت بر فرشتگان مقرّت و بر سلسله بشر سبقت نمودهاند بر
این اساس داراي نیروي غیبی و تصرف معنوي هستند. پروردگار وساطت فیوضات تکوینی در همه أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 15 ، ص: 296
عوالم و نشئات را او همچنین وساطت در تعلیمات و سوق بشر بسوي سعادت را به عهده آنان نهاده است و بر حسب هر یک از
عوالم و نشئاتی که بشر باید بگذرد آثار مناسب آن به ظهور میرسد همچنانکه در جهان تکلیف زیاده بر وساطت در باره فیوضات
تکوینی به صورت دعوت به حق و تبلیغ احکام خود نمائی مینماید و در عالم رستاخیز نیز به صورت تعریف و شفاعت در پیشگاه
ربوبی ظهور نموده و در بهشت خلد نیز به صورت وساطت در فیوضات و نعمتهاي جاودان ظهور خواهد نمود.
از جمله وَ مِمَّنْ خَلَقْنا استفاده میشود که منصب عالی دعوت به حق بطور اطلاق و هدایت جامعه بشر بسوي صراط مستقیم عبودیت
منصب ذاتی و موهبت وجودي بطور جعل بسیط است و بر حسب آیه أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ هنگامی که از ساحت کبریائی شرف صدور
یافت فخر امکان رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به اظهار انقیاد پاسخ داد و همچنین اوصیاء گرامی علیهم السلام از او پیروي
نموده بر پیامبران سبقت جسته فرشتگان قدس نیز از آنها آموختند.
این چنین موهبت ذاتی و حقیقی است و هرگز آثار آن محدود به این جهان نیست بلکه در همه عوالم آثاري مناسب همان عالم در
بر خواهد داشت زیرا عوالم امکان تا ابد ظهور و شرح و بسط و تفصیل همان صحنه است. و نظر به اینکه جمله یَهْدُونَ بِالْحَقِّ به
هیئت مضارع و دلالت بر صفت هدایت بطور استمرار دارد بر هیچ یک از پیامبران گذشته و اوصیاء آنها قابل انطباق نیست زیرا
مدت دعوت آنان محدود بوده و پایان یافته بدین نظر آیه بطور صراحت در باره رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اوصیاء
صفحه 142 از 181
علیهم السلام است زیرا طنین نداي مکتب قرآن در اقطار جهان ظهوري از دعوت ، ص: 297
رسول اکرم و اوصیاء علیهم السلام است و روایاتی نیز در این باره رسیده است.
قوله تعالی: وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیه مبنی بر تهدید گروهی است که بر خلاف حکم خرد خلق و رزق را به ماده نسبت میدهند و یا
اسباب طبیعی را مستقل در تأثیر دانند و یا پارهاي از نظام جهان را به بعض از عوامل طبیعت که از خود بیخبرند نسبت دهند و الحاد
در باره هر یک از صفات ذات و یا اثر و فعل پروردگار سبب شرك و انحراف از طریقه فطرت و از حریم توحید است.
مکتب توحید عموما و بخصوص مکتب عالی قرآن جامعه بشر را به اصول توحید رهبري نموده و معارف اللهی را گسترش داده تا
اینکه بشر بتواند بر حسب نظام اختیار در حریم اسلام درآید و از برنامه مکتب قرآن پیروي نماید. پروردگار نیز از نظر آزمایش
آنان را که طریقه الحاد و عناد به پیمایند مانند سایر افراد بشر مهلت دهد ولی سرگرم گشته غافل از آنند نعمتهائی که پیوسته آنها را
از هر سو فراگرفته به ضرر و زیان آنان خواهد بود و به غفلت شتابان بسوي پرتگاه رهسپارند و به شقاوت و عقوبت ابدي دچار
خواهند بود.
قوله تعالی: مَنْ یُضْ لِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ نظر به اینکه ضلالت صورت اندیشه است و آمیخته به انکار و کفر میباشد پروردگار همان
اندیشه را که رشد نیروي عاقله و صورت اعتقادي روح انسانی است پیوسته به صورت تجدد امثال به وي موهبت میفرماید. و بر
حسب آیه: إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ حقیقت ایمان و روح هدایت از نظر اینکه پرتوي از آفرینش و
مسطورهاي از توحید ، ص: 298
افعالی است از پیامبر گرامی سلب فرموده و فقط تبلیغ و ارائه طریق و شهادت بر ایمان قلبی و عملی را از وظایف وي مقرر فرمود. به
همین قیاس اضلال که نتیجه گمرهی اختیاري و محصول عناد و انکار روانی و نمونهاي از موهبت وجودي و ظهور روح و
مسطورهاي از خلقت است از نظر توحید افعالی در آیه آن را به ساحت پروردگار نسبت داده است پس ضلالت یعنی قبول هدایت
ننمودن و عدم توجه به حکم خرد فعل قلبی و اختیاري است ولی نتیجه آن یعنی اتصاف روح به تیرگی و حرمان از سعادت از شئون
روح و صورت روانی و نمونه خلقت به موهبت پروردگار واهب الصور است.
اگر بشر به اختیار نیروي فکر و خرد را به کفران نعمت آفرینش صرف کند و بیبهره از فضیلت و سعادت گردد امکان ندارد
موجودي بتواند به وي روح فضیلت و سعادت بخشد.
، ص: 299
روایات .... ص : 299
1) طبرسی در ذیل آیه: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَیْناهُ آیاتِنا از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: این آیه در حق بلعم )
باعور نازل گردیده و خداوند آن را مثل زده براي کسانی که بر طبق دلخواه و هواي نفس خود رفتار میکنند و پیروي از هواي
نفس را بر هدایت خداوند بر گزیدهاند و بلعم باعور یکی از افراد بنی اسرائیل بود خداوند اسم اعظم را با تعلیم به او عطا فرمود و
هر وقت خداوند را به آن اسم میخواند خداوند دعایش را اجابت میفرمود روزي نزد فرعون رفته بود و فرعون و اصحابش در
تعقیب حضرت موسی و در صدد بدست آوردن او بودند تا بلعم را دید گفت: خداوند را به اسم اعظم که میدانی بخوان تا موسی
را در هر کجا هست متوقف سازد.
2) عیاشی از سلیمان لبان روایت کرده گفت: حضرت امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: میدانی مغیرة بن شعبه مانند که میباشد؟ )
عرض کردم نمیدانم، فرمود: مثل او مثل بلعم بن باعور است که اسم اعظم به او داده شده بود چون مرتد شد خداوند آن اسم اعظم
را از او محو نمود.
صفحه 143 از 181
3) عیاشی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود: خالد بن ولید آنچه را که میخواست زمان جاهلیت در جنگ احد )
و غیر آن بجا آورد وقتی اسلام آورد مرتد شد و از اسلام برگشت بواسطه اسیر کردن و به قتل رسانیدن طایفه بنی حنیفه در زمان
أبو بکر اموال آنها را غارت کرد و مالک بن نویره را به قتل رسانید و با عیالش زنا کرد و زنا را حلال دانست أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 15 ، ص: 300
عمر بن خطاب خالد را تهدید کرد و گفت: اگر زنده بمانی تو را حبس میکنم زیرا مسلمانان را به قتل رسانیدي.
4) طبرسی از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود: خداوند قصّه بلعم باعور را مثل زده است براي هر کسی که هواي )
نفس را مقدم بدارد بر راهنمائی و هدایت خدا از اهل قبله.
5) کافی ذیل آیه: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود: خداوند بر دل و )
دیدگان کفار پردهاي بپوشاند که نفهمند و تعقل نکنند و راه هدایت نپیمایند و گوشهاي آنها صداي حق را نشنود.
6) کافی بسندي از معاویۀ بن عمار از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت در تفسیر آیه وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی )
فَادْعُوهُ بِها فرمود:
به خدا سوگند مراد از اسماء حسنی ما اهل بیت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم هستیم که پروردگار هرگز عملی را از مسلمانان
نمیپذیرد جز به معرفت و تصدیق به ولایت ما.
7) تفسیر برهان بسندي از ذادان از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمود: جامعه اسلام به هفتاد و سه )
فرقه جدا و از یکدیگر پراکنده خواهد شد هفتاد و دو فرقه از آنها در دوزخ خواهند بود و یک فرقه آنها در بهشت آنان گروهی
هستند که در آیه فرمود: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ مراد من و شیعیان و پیروان من هستند.
8) کافی بسندي از عبد اللّه بن سنان روایت نموده که از امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال نمودم از تفسیر آیه: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ )
، یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ حضرت فرمود: مراد امامان اهل بیت رسول صلی اللّه علیه و آله
ص: 301
و سلم هستند.
9) تفسیر عیاشی از حمران از امام جعفر صادق علیه السّلام نیز روایت نموده که مفاد آیه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ ما امامان )
اهل بیت هستیم.
10 ) در کتاب بصائر بسندي از امام محمد باقر علیه السّلام روایت نموده فرمود: اسم اعظم پروردگار هفتاد و سه حرف است و نزد )
آصف یک حرف از آنها بود و واجد آن بود و بدان سخن معنوي و نیروي غیبی فاصله آن زمین را با کشور سباء از میان برد و
خف نمود آنگاه در کمترین لحظه و گشودن تخت پادشاهی بلقیس ملکه سباء را با دست خود گرفته به دربار سلیمان پیامبر علیه
السّلام آورد و سپس فاصله زمین به حالت اولیه بازگشت و نزد ما اهل بیت اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و در ساحت کبریائی
حرفی است که علوم غیب را در بر دارد و حول و حرکت و قوّه و نیروئی نیست جز به موهبت مقام کبریائی.
11 ) در کتاب بصائر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود: )
پروردگار اسم اعظم را در هفتاد و سه حرف قرار داد به آدم بیست و پنج حرف و به نوح پیامبر علیه السّلام نیز بیست و پنج حرف و
به ابراهیم علیه السّلام هشت حرف و به موسی علیه السّلام چهار حرف و به عیسی مسیح علیه السّلام دو حرف موهبت فرمود و با آن
دو حرف مردگان را زنده مینمود و بیماران نابینا و برصدار را بهبودي میبخشید و به محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم هفتاد و دو
حرف موهبت فرمود و حرفی را پنهان داشت و به خود اختصاص داد که هرگز کسی به ساحت کبریائی راه نیابد و او به همه چیز
احاطه داشته باشد.
صفحه 144 از 181
12 ) شیخ مفید در کتاب اختصاص از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود: جابر انصاري روزي از رسول اکرم سؤال )
نموده و پرسیدم: یا ، ص: 302
رسول اللّه در باره علی امیر المؤمنین علیه السّلام چه میفرمائید؟ فرمود: علی نفس من است. عرض کردم: حسن و حسین چطور؟
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: حسن و حسین هر دو روح من و فاطمه جسم من است و هر که آنها را خوشحال کند
موجب خشنودي و مسرّت من شود و هر که آنها را بیازارد مرا آزرده است خدا را گواه میگیرم من با دشمنان آنها دشمنم و با
دوستان آنها دوستم اي جابر هر وقت بخواهی دعا کنی که مقرون به اجابت شود خدا را به اسامی آنها بخوان زیرا اسامی علی و
فاطمه و حسن و حسین در نزد خدا از هر اسمی محبوبتر است و آنها اسماء حسناي خداوند میباشند.
13 ) عیاشی از امام رضا علیه السّلام روایت کرده که به مجمعی از شیعیان فرمود: اگر به شما شدّت و سختی روي داد استعانت )
بجوئید به حضور پروردگار بوسیله ما چنانکه در قرآن دستور داده و آیه را تلاوت نمود، سپس فرمود: به خدا قسم ما اسماء حسناي
خدا هستیم اطاعت کسی قبول نمیشود جز به شناختن و معرفت پیدا کردن در حق ما ائمۀ.
14 ) کافی از عبد اللّه بن سنان روایت کرده گفت از امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال نمودم از مضمون آیه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ )
یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ کدام است؟ فرمودند: ما ائمۀ هستیم و این حدیث را عیّاشی نیز از امام محمد باقر علیه السّلام روایت
نموده است.
15 ) موفق بن احمد از طریق مخالفین بسند خود از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: این امت هفتاد و )
سه فرقه میشوند هفتاد و دو فرقه از آنها به آتش جهنم میروند و یک فرقه نجات مییابند و آنها هستند که خداوند در باره آنان
میفرماید: ، ص: 303
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ .... و این حدیث را عیاشی نیز در سوره مائده ذیل آیه: مِنْهُمْ أُمَّۀٌ مُقْتَصِ دَةٌ روایت کرده است امیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود: آن امّت من و شیعیان من هستند.
16 ) ابن بابویه از امالی از ابی بصیر روایت کرده گفت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم: آل محمد صلی اللّه علیه و آله و )
سلم چه کسانی هستند؟ فرمود: ذریۀ آن حضرت میباشند. عرض کردم: اهل او کیانند؟
فرمود: ائمه و اوصیا. سؤال کردم: مراد از امۀ چیست؟ فرمود: امۀ به مؤمنینی گویند که تصدیق کردهاند آنچه را که آن حضرت از
طرف خداوند آورده و آنها کسانی هستند که بر قرآن و عترت اهل بیت توسل جستهاند و قرآن و عترت دو جانشین پیغمبر
میباشند.
17 ) کافی در ذیل آیه: وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ از سفیان بن سمط روایت کرده گفت: حضرت )
صادق علیه السّلام فرمود:
چون خداوند به بندهاي نظر لطف و خیر داشته باشد اگر آن بنده مرتکب گناه و لغزش گردد خداوند او را به بلیّه مبتلا سازد تا فورا
تنبیه شده و از آن معصیت توبه و استغفار کند ولی اگر اراده خوبی به بندهاي نداشته باشد اگر گناهی از او سر بزند در عقب آن
گناه نعمتی به او عطا فرماید تا غرق در نعمت و لذات او شده و متذکر توبه و استغفار نشود و در همان حالت باشد تا از دنیا برود و
این است مراد از نعمتی که در موقع ارتکاب معاصی به بنده گناهکار عطا میشود.
18 ) کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه بسیار مردمانی هستند که به آن نعمتهائی که )
خداوند به ایشان عطا کند مغرور شوند و چه بسا کسانی که خداوند گناهان آنه را با عطا نمودن أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 15 ، ص: 304
نعمت در وقت ارتکاب معصیت مستور میسازد و زیادند آنهائی که با مدح و ثناي مردم فریب خورده و امر بر خود آنها مشتبه
صفحه 145 از 181
میشود و به زشتی اعمال خود واقف نمیشوند.
19 ) بعضی از اصحاب بسند دیگر از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده گفتند: معنی استدراج را از آن حضرت پرسیدم )
فرمود: بندهاي گناه میکند سپس خداوند عقب آن گناه نعمتی به او عطا فرماید تا بکلی غفلت کند از گناه و توبه و در همان حال
از دنیا برود.
20 ) کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده گفت: )
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آگاه گردانید دل خود را به فکر کردن در آیات خدا و پرهیز کنید از عذاب پروردگار.
21 ) کافی از حسن صیقل روایت کرده گفت: حضور امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم: از شما روایت کردند که فکر )
نمودن یک ساعت از عبادت یک شب بهتر است چگونه فکر کنم؟ فرمود: عبور میکنی به خرابهها و خانهاي ویران پس با خود
میگوئی کجا هستند ساکنین این دیار چرا سخن نمیگویند این است فکر نمودن. سپس فرمود: بهترین عبادات بسیار فکر نمودن در
آیات و قدرت خداوند است.
22 ) معمر بن خلاد از امام رضا علیه السّلام روایت کرده گفت: آن حضرت فرمود: عبادت و پرستش به زیادي نماز و روزه نیت )
بلکه به زیاد فکر کردن در آیات خدا است و فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام فکر نمودن در آیات خدا انسان را بسوي عمل خیر و
احسان به برادران مؤمن میکشاند.
، ص: 305
تجزیه و ترکیب .... ص : 305
قوله تعالی: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ کلمه مثل به فتح ثاء صفت کلمه ساء به معناي بئس و فاعل آن مستتر است کلمه
مثلا که بنابر تمییز منصوب است آن را تفسیر میکند. کلمه قوم به جهت مضاف الیه بودن کلمه مثل که محذوف و مخصوص به ذمّ
است محلا مجرور میباشد.
قوله تعالی: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لام کلمه لجهنّم عاقبت است نظیر لام جمله فالتقطه آل فرعون لیکون لهم
عدوا جمله لهم قلوب صفت است براي کلمه کثیرا جمله لا یفقهون براي کلمه قلوب صفت میباشد.
قوله تعالی: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ کلمه ممّن خلقنا خبر مقدم کلمه امّۀ مبتداي مؤخّر. حرف ان به فتح همزة که
در کلمه ان عسی میباشد مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمیر شأن و به این صورت در میآید: انه عسی. مصدري که از کلمه ان
یکون تصور میشود فاعل کلمه عسی است. جمله قد اقترب اجلهم خبر کلمه کان میباشد. جمله عسی و فاعل آن خبر کلمه ان
است.
، ص: